-
نام من عشق است
شنبه 20 آبانماه سال 1391 11:56
شبی با بید می رقصم، شبی با باد می جنگم که چون شببو به وقت صبح، من بسیار دلتنگم مرا چون آینه هر کس به کیش خود پندارد و الّا من چو می با مست و هشیار یکرنگم شبی در گوشه ی محراب قدری ربّنا خواندم همان یک بار تار موی یار افتاد در چنگم اگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیست که من گریاندهام یک عمر دنیا را به آهنگم به خاطر...
-
مال من باش
شنبه 20 آبانماه سال 1391 11:43
درگیر رویای توام .. منو دوباره خواب کن دنیا اگه تنهام گذاشت .. تو منو انتخاب کن دلت از آرزوی من .. انگار بیخبر نبود حتی تو تصمیمای من .. چشمات بیاثر نبود خواستم بهت چیزی نگم .. تا با چشام خواهش کنم درارو بستم روت تا .. احساس آرامش کنم باور نمیکنم ولی .. انگار غرور من شکست اگه دلت میخواد بری .. اصرار من بیفایدست...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 آبانماه سال 1391 11:40
میخواهم برگردم به روزهای کودکی.. آن زمانها که پدر تنها قهرمان بود عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد بالاترین نــقطهى زمین، شــانههای پـدر بــود بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادرهای خودم بودند تنــها دردم، زانوهای زخمـیام بودند تنـها چیزی که میشکست، اسباببـازیهایم بـود و معنای خداحافـظ، تا فردا بود! حسین پناهی
-
من از عهد آدم تو را دوست دارم
شنبه 20 آبانماه سال 1391 11:38
من از عهد آدم تو را دوست دارم از آغاز عالم تو را دوست دارم چه شبها من و آسمان تا دم صبح سرودیم نمنم، تو را دوست دارم نه خطی، نه خالی! نه خواب و خیالی من ای حس مبهم تو را دوست دارم سلامی صمیمیتر از غم ندیدم به اندازهی غم تو را دوست دارم بیا تا صدا از دل سنگ خیزد بگوییم با هم: تو را دوست دارم جهان یک دهان شد همآواز...
-
دیگه باورم شده
شنبه 20 آبانماه سال 1391 11:33
این سکوت و این هوا و این اتاق .. شب به شب به خاطرم میاردت توی این خونه هنوزم یه نفر .. نمیخواد باور کنه نداردت نمیخواد باور کنه تو این اتاق .. دیگه ما با هم نفس نمیکشیم زیر لب یه عمر میگه با خودش .. ما که از همدیگه دست نمیکشیم به هوای روز برگشتن تو .. سر هر راهی نشونه میکشه با تمام جاده های رو زمین .. رد پاتو سمت خونه...
-
خواب آخر
شنبه 20 آبانماه سال 1391 11:23
وقتی که خوابی نیمه شب، تو را نگاه میکنم زیباییات را با بهار گاه اشتباه میکنم از شرم سر انگشت من پیشانیات تر میشود عطر تنت میپیچد و دنیا معطر میشود گیسوت تابی میخورد، میلغزد از بازوی تو از شانه جاری میشود چون آبشاری موی تو چون برگ گل در بسترم میگسترانی بوی خود من را نوازش میکنی بر مهربان زانوی خود آسیمه...
-
صدام کن
شنبه 20 آبانماه سال 1391 11:09
اسمم داره یادم میره چون تو صدام نمیکنی حالا که عاشقت شدم تو اعتنا نمیکنی دلتنگتر میشم ولی نشنیده میگیری منو هنوز همه حال تو رو از من فقط میپرسنو با این که با من نیستی دیوونه میشم از غمت اصلاً نمیخوام بشنوم که اشتبا گرفتمت داشتن تو کوتاه بود .. اما همونم کم نبود گذشته بودم از همه .. هیچ کس به غیر تو نبود...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 آبانماه سال 1391 11:07
کنار سیب و رازقی .. نشسته عطر عاشقی من از تبار خستگی .. بیخبر از دلبستگی عـاشقم ابر شدم صدا شدی .. شاه شدم گدا شدی شعر شدم قلم شدی .. عشق شدم تو غم شدی لیلای من دریای من .. آسوده در رویای من این لحظه در هوای تو .. گمشده در صدای تو من عاشقم مجنون تو .. گمگشته در بارون تو مجنون لیلی بیخبر .. در کوچه های در به در مست و...
-
چند لحظه !!!!!!
شنبه 20 آبانماه سال 1391 10:56
فقط چند لحظه کنارم بشین .. یه رویای کوتاه، تنها همین ته آرزوهای من این شده .. ته آرزوهای ما رو ببین! فقط چند لحظه کنارم بشین .. فقط چند لحظه به من گوش کن هر احساسی رو غیر من تو جهان .. واسه چند لحظه فراموش کن برای همین چند لحظه یه عمر .. همه سهم دنیامو از من بگیر فقط این یه رویا رو با من بساز .. همه آرزوهامو از من...
-
خدا می دونه
شنبه 20 آبانماه سال 1391 10:46
شبا وقتی که بیداری .. خدا هم با تو بیداره تا وقتی که نخوابی تو .. ازت چش ور نمیداره خدا میبینه حالت رو .. خدا میدونه حست رو از اون بالا میاد پایین .. خدا میگیره دسِت رو خدا میدونه تو قلبت .. چه اندازه تو غم داری خدا میدونه تو دنیا .. چه چیزی رو تو کم داری خدا نزدیک قلب توست .. با یک آغوش وا کرده نذار پلکهاتو روی هم...
-
یه لحظه...
شنبه 20 آبانماه سال 1391 10:40
میدونم دلت خیلی از من پُره .. میدونم چه زجری داری میکشی همه زنـدگیتو به هم ریختم و .. عزیزم تو حق داری دلخور بشی منو با تموم بدیهام ببخش .. که هر لحظه از عاشقی دم زدم تو خواستی بمونی، بسوزی به پام .. منِ لعنتی زیر حرفم زدم چشاتو ندیدم، ازت دل بریدم دارم بی تو دنیامو از دست میدم پُر از بغض و دردی، چقدر گریه کردی...
-
ناتوان
شنبه 20 آبانماه سال 1391 10:27
اگرچه دست و دلی سخت ناتوان دارم تورا نمی دهم از دست، تا توان دارم سری به مستی نیلوفران صحرایی «دلی به روشنی باغ ارغوان دارم» اگرچه مرده ای، ای عشق! نعش نامت را هنوز هم که هنوز است بر زبان دارم چراغ یاد تو را در کجا بیاویزم کز این کبود نفس گیر در امان دارم؟ میان سینه من آتشی است چون فانوس اگرچه خواستم این شعله را نهان...
-
عاشق شو
شنبه 20 آبانماه سال 1391 10:21
بی هیچ اسمی میشه عاشق شد .. بی هیچ ردّی از خدا رو خاک من سالها عاشق شدم بی او .. یک حسِ بی تفسیر وحشتناک من عاشق رفتار های تو .. این ترس بیاندازه از دینم تو عاشق چیزی که پنهونه .. من عاشق چیزی که میبینم بی هیچ اسمی می شه عاشق شد .. جادوی این دلدادگی کم نیست تا سیبهای کال بی تابند .. حوّای من! تقصیر آدم نیست دور...
-
می خواهی چه کار ؟
شنبه 20 آبانماه سال 1391 10:15
دوستت دارم پریشان، شانه میخواهی چه کار؟ دام بگذاری اسیرم، دانه میخواهی چه کار؟ تا ابد دور تو میگردم، بسوزان عشق کن ای که شاعر سوختی، پروانه میخواهی چه کار؟ مردم از بس شهر را گشتم یکی عاقل نبود راستی تو این همه دیوانه میخواهی چه کار؟ مثل من آواره شو از چاردیواری درآ! در دل من قصر داری، خانه میخواهی چه کار؟...
-
فرق آدما
جمعه 19 آبانماه سال 1391 21:53
یکی زود به ستوه میاد ، زود می رنجه ، زود می ره زود برمی گرده یکی به ستوه نمیاد ، نمی رنجه ،دیر می ره ام ........... دیگه برنمی گرده ...............
-
دلتنگی
جمعه 19 آبانماه سال 1391 21:49
دلم برایت تنگ شده........... می خواهم آن قدر اشک بریزم تا غبار فاصله ها از قلبم تمیز شود ولی می ترسم تهران ونیز شود !!!!!!!!!!!!!!!!
-
آهنگ زندگی
جمعه 19 آبانماه سال 1391 21:45
اگر در صحنه ی زندگی به ناگاه یکی از سیم های تارت پاره شد آهنگ زندگی راچنان ادامه بده که هیچ کس نداند بر تو چه گذشته است
-
پایان !!!!!!!!!!
جمعه 19 آبانماه سال 1391 21:42
یه پایان تلخ بهتر از یه تلخیه بی پایانه ........
-
دور اما نزدیک
جمعه 19 آبانماه سال 1391 21:40
دور باش اما نزدیک من از نزدیک بودن های دور می ترسم ...............
-
رفنت.......
جمعه 19 آبانماه سال 1391 21:39
گفتی شتاب رفتن من از برای توست آهسته تر برو که دلم زیر پای توست
-
قدرت
جمعه 19 آبانماه سال 1391 21:35
تنها بودن قدرت می خواد و این قدرت رو کسی به من داد که روزی به من می گفت تنهات نمی ذارم...........
-
قدرت
جمعه 19 آبانماه سال 1391 21:35
تنها بودن قدرت می خواد و این قدرت رو کسی به من داد که روزی به من می گفت تنهات نمی ذارم...........
-
نگو..........
جمعه 19 آبانماه سال 1391 21:22
خداحافظ نگو وقتی هنوز درگیر چشماتم خداحافظ نگو وقتی که هرجا می ری باهاتم ............
-
عروسک
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1391 22:42
گاهی اوقات چه ساده عروسک می شویم نه حرف می زنیم نه اعتراض می کنیم نه هق هق می زنیم فقط سکوت می کنیم......................
-
برو !!!!!!!!!!!!!
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1391 22:39
گاهی اوقات باید بگذری و بگذاری و بروی وقتی می مانی و تحمل می کنی از خودت یک نادان می سازی..................
-
خسته
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1391 22:36
کاش می شد یه گوشه نوشت : خدایا امشب خیلی خسته ام فردا صبح بیدارم نکن !!!!!!!!!!!!!!!!!!
-
امید
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1391 22:34
دست خودم نیست به گمانم دست توست که می تواند مرا با یک سلام به تمام آینده امیدوار کند................
-
پروانه
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1391 22:32
پروانه ای به شوق تو واکرده بال ها ای عشق ای جواب تمام سوال ها عکس تو را میان دلم قاب می کنم ای ان یکاد عشق تو دفع زوال ها از آتش محبت من کم نمی کنند حتی گذشت روز و شب و ماه و سال ها حالا بیا و خوب به سمتم نگاه کن........ پروانه ای به شوق تو واکرده بال ها
-
درد
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1391 22:28
خرده ها می گیرند بر من که در فراقت می سوزم شاید هم حق دارند وقتی مرا نمی فهمند می خواهند به تو نیندیشم می گویند گذشته ای هستی که رفته ای ! و این گفته ها و شنیده ها درد را دوچندان می کند برایم و درد را کسی نمی فهمد و نمی داند مگر اهل درد..................
-
حرف ........
پنجشنبه 18 آبانماه سال 1391 22:22
چشمم چه حرفی برای گفتن دارد ؟ وقتی که آسمان پشت پایت می بارد.................