نشسته ایم من و قلبم ،
باهم نقطه بازی میکنیم ،
زبان نفهم قلبم،
نمیفهمد قواعد بازی را...
تمام خانه ها را با اسم تو پرکرده است
بیا با هم بخوانیم
شکوه لحظهها را
بیا با هم ببینیم
سکوت یاسها را
بیا باهم بخندیم
وفای بیوفا را
بیا با هم بگرییم
شکست لالهها را
بیا با هم بلرزیم
شروع بادها را
بیا با هم بسازیم
تمام سازها را
بیا با هم بغریم
تمام دردها را
بیا با هم همیشه
به هم عاشق بمانیم
بیا به حرمت عشق
من و تو ، ما بمانیم
چرا که بیتو من هم
نگاهی سرد دارم
دلی پر درد دارم
بیا باهم بمانیم
آهسته تر بیا
غوغا نکن که دلم
با شور دردناک نفس های گرم تو
بی تاب می شود .
آهسته تر بیا،دلواپسم نکن،
برای خاطره بازی
فرصت ، همیشه هست .
وقتی تو می رسی
احساس می کنم
سکوت می شکند
ثانیه ها گرم می شوند
فاصله ، از لای انتظار پنجره
فرار می کند
آغوش می شود تمام تنم از نگاه تو
جایی برای کلام نیست
خاطره ، خود با تمام آنچه هست
میان چشم های عاشق من
حرف می زند
و آرام
برگ می خورد وقتی تو می رسی
زندگی ، با تو می رسد
لبخند ، با تو می رسد
احساس می کنم
جایی ، میان پلک های مدام اضطراب
برای ما ساخته اند
احساس می کنم
ما را درون هاله ای از عطر و آرزو
انداخته اند .
وقتی تو می رسی
عاشق تر از همیشه ی حرف ها،حرف می زنم
شیرین تر از همیشه ی بغض ها،بغض می کنم
وقتی تو می رسی
من، به تمام آنچه دوست دارمَش
می رسم...!
دوست دارمت...