vorojak-u

احساسی

vorojak-u

احساسی

شاید

شاید .. شاید که ما نیز عروسک های کوکی یک تقدیر بوده ایم .. ما هرگز از آن چه نمی دانستیم و از کسانی که نمی شناختیم ترسی نداشتیم .. ترس . سوغات آشنایی هاست ..
هیچ پایانی به راستی پایان نیست .. در هر سرانجام . مفهوم یک آغاز نهفته است .. چه کسی می تواند بگوید "تمام شد" و دروغ نگفته باشد ...

... بار دیگر شهری که دوست می داشتم ...


شعرهایم

شعر هایم رادفن می کنم/
نگفته ونسروده/
درون گورستان خاطرم/
گویا
گاه
عشق
فاجعه ترین اتفاق می شود/
و کبیره ترین گناه/
اقرار به ان
وشعرهایم سراپا اقرار/
من
سالهاست/
که شعر هایم را/
پنهانی سقط می کنم ........../

هوس

هوس ِ غبار کرده‌ام
 

که در آن گم شوم.
 

هوس ِ آب، خاک، باران
 

آغوش، آواز...
 

رویا
 

مرگ
 

هر آنچه می‌شود در آن گم شد....


من


من نه به رنگ پوست تعصب دارم .. نه به طبقه و نه به کیش.  


تنها چیزی که به آن اهمیت می دهم این است 

 


که کسی انسان هست یا خیر ... بالاتر از این نمی توان بود ..


پشیمان

 
 
¨آدم ها زود پشیمان میشوند... ! 

گاهی از گفته هایشان، گاهی از نگفته هایشان... 

گاهی از گفتن نگفتنی هایشان و 
 
  
 
گاهی هم از نگفتن گفتنی هایشان...