درد دارد ...
وقتی همه چیز
را می دانی ...
و فکر می کنند نمی دانی ...
و
غصه می خوری که می دانی ...
و می خندند که نمی دانی ...
من نه عاشق هستم ...
و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من
من خودم هستم و تنهایی و
یک حس غریب...
که به صد عشق و هوس می ارزد.
... ... ... من نه عاشق هستم ...
و نه دلداده به گیسوی بلند
و نه آلوده به افکار پلید
من به دنبال نگاهی هستم
که مرا از پس دیوانگی ام می فهمد
پنجره را باز کن...
و از این هوای مطبوع ِبارانی لذت ببر...
خوشبختانه...
باران ارث پدر هیچکس نیست...
خورشید را می دزدم
فقط برای تو!
میگذارم توی جیبم
تا فردا بزنم به موهایت
فردا به تو می گویم چقدر دوستت دارم!
فردا تو می فهمی
فردا تو هم مرا دوست خواهی داشت . می دانم!
آخ ... فردا!
راستی چرا فردا نمی شود؟
این شب چقدر طول کشیده...
چرا آفتاب نمی شود؟
یکی نیست بگوید خورشید کدام گوری رفته؟