از بابت این شعر قشنگ از دوست خوبم متشکرم...
مجالی نیست تا برای گیسوانت جشنی بپا کنم
که گیسوانت را یک به یک
شعری باید و ستایشی
دیگران
معشوق را مایملک خویش میپندارند
اما من
تنها میخواهم تماشایت کنم
در ایتالیا تو را مدوسا صدا میکنند
(به خاطر موهایت)
قلب من
آستانه ی گیسوانت را، یک به یک میشناسد
آنگاه که راه خود را در گیسوانت گم میکنی
فراموشم مکن!
و بخاطر آور که عاشقت هستم
مگذار در این دنیای تاریک بی تو گم شوم
موهای تو
این سوگواران سرگردان بافته
راه را نشانم خواهند داد
به شرط آنکه، دریغشان مکنی
پابلو نرودا
اگر اندک . . .
اندک . . .
دوستم نداشته باشی
من نیز تو را
از دل میبرم
اندک . . .
اندک . . .
اگر یکباره فراموشم کنی
در پی من نگرد
زیرا
پیش از تو فراموشت کرده ام
پابلو نرودا
در همین حسرت که یک شب راکنارت، مانده ام
در همان پس کوچه ها در انتظارت مانده ام
کوچه اما انتهایش بی کسی بن بست اوست
کوچه ای از بی کسی را بیقرارت مانده ام
مثل دردی مبهم از بیدار بودن خسته ام
در بلنداهای یلدا خسته، زارت مانده ام
در همان یلدا مرا تا صبح،دل زد فال عشق
فال آمد خسته ای از این که یارت مانده ام
فــــــــال تا آمد مرا گفتی که دیگر،مرده دل
وز همان جا تا به امشب، داغدارت مانده ام
خوب می دانم قماری بیش این دنیا نـبود
من ولی در حسرت بُردی،خمارت مانده ام
سرد می آید به چشم مست من چشمت و باز
از همین یلدا به عشق آن بهارت مانده ام./
از مرد فرانسوی پرسیدند:
چرا دست زن رو میبوسی؟
پاسخ داد: چون زن محترم است و نیمه گمشده مرد را تکمیل میکند
مرد آلمانی به این سوال اینگونه پاسخ داد:
زن مقدس است چون میزاید و ادامه زندگی در اوست
و پاسخ مرد ایرانی:
بالاخره باید از یه جایی شروع کنم دیگه !!!