مرد یعنی کار و کار و کار و کار * یکسره در شیفت های بیشمار
مثل یک چیزی میان منگنه * روز و شب از هر طرف تحت فشار
مرد موجی است هی در حال دو * جان بر آرد تا برآرد انتظار
او خودش همواره در تولید پول * لیک فرزند و عیالش پول خوار
با چه عشقی دائما در چرخشند * گرد شهد جیب او زنبور وار
چون که آخر شب به منزل می رسد * خسته اما با لبانی خنده بار
جای چای و یک خدا قوت به او * می شود صد لیست در پیشش قطار
از کتاب و دفتر و خودکار ، تا * اسفناج و پرتقال و زهرمار
آن یکی می خواهد از او شهریه * این یکی هم کفش و کیفی مارک دار
هر چه می گوید که جیبم خالی است * هر چه می گوید ندارم ، ای هوار
نعره می آید : "به ما مربوط نیست * ما مگر گفتیم ماها را بیار"
مرد یعنی آن که با پول و پله * می شود در خانه ، صاحب اعتبار
مرد یعنی سکته ، یعنی سی سی یو * ختم مطلب ، مرد یعنی جان نثار
خلقتش اصلا به این خاطر بود * تا درآرد روزگار از وی دمار
قشنگ بودم شایدم داشت بیو گرافیمو میگفت البت خیلی مونده ب اینجا برسم
نه دور از جونه شما
الان دقیقا عینکمو زدم این شکلی ام
جنبه طنز داشت این مطلب
میدونم طنز بود اما یکمم حقیقته
از این خانوادها زیاد دیدم
بعضی جاها چشماتو ببند و آروم آرزو کن که همه از بند رها شن
ای پدر حرامت باشد آن لذت که آن شب در کنار مادرم تنها به سر بردی /تو ای مادر اگر آن شب به صد ناز و به صد چشمک درون جام چشمانت می سوزان نمیکردی تو هم ای آتش شهوت تو ای رقاص شهر کثافتها اگر آن شب زبان شعله میبستی شرر بر پا نمیکردی /کنون آواره ای چون من کنون بیچاره ی چون من در این خلوت سرای شهر بد بختان نمی نالید /پدر آن شب خیانت کرده ای شاید نمیدانی به دنیایی هدایت کرده ای شاید نمیدانی از این بابت خیانت کرده ای شاید نمیدانی
چقدر نامید
بی خیال بابا
موافق نیستم